تاريخ: 28/1/1403 - ساعت: 08:44

وبلاگ

• "جیم جارموش"، مرد مستقل سینما

15/6/1388

آخرین فیلم جیم جارموش"کنترل محدود" در امریکای شمالی به صورت محدود به اکران درآمده است. جیم جارموش تا کنون هفت بار نامزد نخل طلای کن شده است و مثل همیشه "کنترل محدود" نیز سینماها را به دست آورد. فیلمساز مخالف خوان و همیشه مستقل سینمای امریکا، گویا دیگر دل خوشی از فیلم و فیلمسازی ندارد یا از اهالی آن.

اگر چه "گل های پژمرده" باز هم نظر منتقدان را به خود جلب کرد، اما "کنترل محدود" کمی تا قسمتی نه تنها نظر منتقدان تامین نکرده است که حتی داد آنها را در آورده است، روندی که دست بر قضا نهایت موفقیت جارموش هم محسوب می شود.

پیش از این بارها جارموش منتقدان را به حساب نمی آورد و آنها نیز جارموش را بایکوت می کردند. با این حال سینما زنده است و جیم جارموش هم هر چند سال یکبار فیلمی می سازد و منتقدان هم ناچار و ناگزیر به نوشتن هستند.

آنچه در پی میخوانید خلاصه گفتگویی مفصل با "جیم جارموش" است که در 10می2009 در شیکاگو سان تایمز به چاپ رسیده است و من "محمد شهروزنیا" این گفتگو را به فارسی بر گردانده ام. این گفتگو درباره 10 سال سینمای گذشته او، سینمای حال حاضر و همچنین آخرین کارش "کنترل محدود" می باشد.

جیم جارموش


* آخرین فیلم شما در کن 62 غایب بود. به نظر میرسد غیبت فیلمهای شما در کن دیگر یک رویداد بسیار طبیعی است!

- جارموش: حضور در کن چیزی نیست که بتوان بسادگی از آن گذشت.در این سالها عمدتا من در کن حضور داشتم تا در جشنواره های دیگر چون ونیز یا برلین. به هر حال باید کاری داشته باشی و آن وقت به کن دعوت شوی.

* اما فاصله های زمانی بیشتر شده است،قبلا هر دو سال یک بار از جیم جارموش فیلمی اکران می شد و حال این فاصله به 4 یا5 سال رسیده است.از این که "گل های پژمرده" در کن 58 به نخل طلا نرسید دلزده شده اید؟

- در مورد کن، این حرف ها باور نکردنی است. من از 1984 وقتی که 28 ساله بودم به کن آمدم وبار آخر هم 51 ساله شده بودم. هر بار هم چه در جوانی و چه در میانسالی تاکید میکردم که فلسفه وجودی فستیوال کن است که اهمیت دارد نه جایزه اش.اگر غیر از این بود کن همپای دیگر فستیوال ها می شد. من هرگز از سینما و از کن دلزده نشده ام.به هر حال در کن 58 "گل های پژمرده" جایزه بزرگ هیات داوران را گرفت. من ممکن است از خودم دلزده بشوم،از سینما نه هرگز …

* عده ای می گویند فیلمساز وقتی به سن میانسالی برسد، ایده ها و ایده آل هایش و دید وتفکراتش هم عوض می شوند. در مورد شما هم این روند صدق میکند؟ به هر حال شما کارنامه و اعتبار و شمایل خودتان را دارید.

- اینها به این معنی نیست که آدم به این سن و سال که برسد توقع احترام و تحویل گرفتن بی مورد داشته اشد. نوع کار کردن من اتفاقا در عرصه ای است که مدام سینماگر جوان در آن رشد می کند. در سینما می توان اعتبار و احترام لازم را کسب نمود. اما اگر لایق آن نباشی از دستش می دهی. جاده تا انتها معلوم نیست اما راهنماها و تابلو ها سر جایشان هستند .من خودم جاده سینمایم را میشناسم! فقط همین.

* این که می گویند پایان هر فیلم جارموش، مقدمه فیلم بعدی او است چقدر صحت دارد؟

- من هیچ معنی و مفهومی در این حرف نمی بینم. اگر این گونه باشد، باز دم تنفس کرده ام. هر فیلمی تولدی دارد و مکانی برای زایش. هر فیلم داستانی دارد و حس وحالی.هیچ فیلمی با فیلم دیگر مرتبط نیست و مثل این که یک نفر اعمال حیات دو انسان را با هم انجام دهد. هر فیلمی زندگی خودش را دارد.

* کنترل محدود به لحاظ ساختاری با کارهای قبلی تان چقدر متفاوت است؟ هر فیلم با فیلم دیگر یک کارگردان تفاوت دارد. تفاوت فقط در تغییر کاراکترها نیست یا المنت های رفتاری آنها.

- هر فیلم زندگی خودش را دارد وزندگی منحصر به فرد خودش را.

* در فیلم "کنترل محدود" این گونه عنوان می شود که نمی توان به کسی اعتمادکرد. آیا در زندگی روزمره نیز چنین است؟

- زندگی روزمره را از سینما جدا کنید. اگر چه سینما بیان زندگی است، در"کنترل نامحدود"هم داستان فقط به بی اعتمادی بر نمی گردد. تمام تلاشهای ایزاک در این خلاصه می شود که کسی را پیدا کند و بتواند به او اعتماد کند.

* پس چرا او هیچ نامی ندارد؟ سراسر فیلم از او به عنوان مرد تنها، نام برده می شود. این باعث می شود که بی اعتمادی اصلی ترین شاخص فیلم شود.

- البته در فیلم کاراکتر مرد تنها این گونه نام برده می شود، برای این که حال و هوای او نیز به صورت مجازی تقویت شود. کاراکترهای دیگری هم به خاطر ویژگی های هر آدمی نامگذاری شده اند یا حتی کاراکترهایی که متولد یا عقیم شهری یا منطقه ای هستند یا با عنوان شهرشان در فیلم شناخته می شوند. مثل مکزیکی یا کاری که می کنند مثل راننده ...

* اما گشت وگذار درفیلم برای رسیدن به یک پرسش و پاسخ به عینه قابل دریافت می باشد. پس این شباهت نیست؟ مثل "گل های پژمرده" و سفر بیلی موری یا حتی "مرد مرده" و سفر دور ودراز جانی دپ، حتی در "گوست داگ" این سیر وسفر بیشتر به لحاظ روحی جلوه گری می کند.

- به هر حال مکان در سینما یکی از دغدغه های اصلی من است که بتوانم به گونه ای استفاده کنم که داستانم پیش برود. من کلیشه رایج ندارم. برای همین است که بین تمام کارهایم تفاوت قائل می شوم. در سینما حرکت وجود دارد و اگر قصه ایجاب کند و این حرکت هم منطقی لحاظ شود چه ایرادی دارد که در هر فیلمی چنین حرکتی باشد. هر فیلمی که در آن یک جاده و ماشین نشان داده شود یعنی این که با فیلمی جاده ای طرف هستیم؟ نه این گونه نیست.

* حتی با این شباهت بین کاراکترهای فیلم های تان که هر کدام نیروی خاص یا مرموزی دارند، موافق نیستید؟

- اصلا سینما باید این گونه باشد. یک کاراکتر وقتی دارای نیروی خاصی میشود که قصه اش در سینما تعریف می شود. وقتی شما در معرض خطر قرار میگیری، آدم ششدانگی میشوی. این نیروهایی که نام می برید همگی شان اکتسابی است.من هرگز کاراکتری را بانیروی مافوق در سینما نشان نمی دهم. به لحاظ روحی ممکن است مثل "گوست داگ" یا "مرد مرده". در "کنترل محدود" هم نوع زندگی مرد تنها باعث می شود او را این گونه تصویر کنیم. آدمی که با هیچ کس نیست و هر کاری را با قواعد خاص خودش انجام می دهد.

 coffee and cigarettes

ترجمه: محمد شهروزنیا

10می 2009 / شیکاگو سان تایمز